نظريات جديد
در دوره قديم ، اعم از دوره اسلامی يا مسيحی يا هندی يا چينی و غيره ،
پارهای نظريات اخلاقی هست كه ما فعلا از ذكر آنها خودداری میكنيم .
مخصوصا در نظر داريم فصل مشبعی درباره اخلاق اسلامی در آينده بحث كنيم .
ولی با اينكه اخلاق اسلامی از نظر تاريخی قديم است ، نظر به اينكه يك
سيستم بسيار غنی و گستردهای است ، بهتر اين است كه اول لااقل قسمتی از
نظريات اخلاقی جديد را توضيح دهيم و آخر كار به توضيح سيستم اخلاقی اسلامی
بپردازيم . ما در اينجا نمیتوانيم تمام نظريات جديد را در باب اخلاق
بياوريم . اگر بخواهيم به طور مختصر ذكر كنيم باز وقت ما كافی نيست .
همچنان كه از ميان نظريات اخلاقی قديم برخی را انتخاب كرديم ، از ميان
نظريات اخلاقی جديد نيز برخی را انتخاب میكنيم
نظريه كانت
معروفترين نظريات اخلاقی جديد ، در دو قرن اخير ، نظريه كانت است .
كانت در صدد تميز فعل اخلاقی از فعل غير اخلاقی بر میآيد و به اين نتيجه
میرسد كه فعل انسان گاهی از روی اضطرار و ناگزيری است . مثلا كسی كه
مواجه با دزد خطرناك شده است مجبور است كه پول خود را بدهد و اگر ندهد
مجبور است عواقب خطرناك آن را تحمل نمايد . اينگونه رفتار آزادانه
نيست .
رفتاری كه آزادانه و از روی اختيار باشد دو گونه است : يا ناشی از يك
تمايل است و يا ناشی از احساس وظيفه و تكليف است . اگر از يكی از
تمايلات ناشی شده باشد ، آن كار اخلاقی نيست ، ولی اگر از احساس تكليف
ناشی شده باشد ، اخلاقی است .
پس فعل انسان ، ماهيت اخلاقی و يا غير اخلاقی بودن خود را از انگيزهاش
كسب میكند ، يعنی اگر ارادهاش از انگيزه احساس تكليف منبعث شده باشد
، فعلش ماهيت اخلاقی دارد ، و اگر نه ، نه . اخلاقی بودن يك كار ،
هنگامی است كه " تمايل " هيچ دخالتی نداشته باشد ، بلكه جلوی تمايل
گرفته شود .
كانت میگويد :
" هيچ چيز را در دنيا و حتی خارج از آن نمیتوان تصور كرد كه بتوان آن
را بدون قيد و شرط نيك ناميد مگر خواست و اراده نيك را " .
مقصود كانت از اراده نيك ، اراده منبعث از احساس تكليف است .
خلاصه نظريه كانت را اينچنين میتوان تقرير كرد :
الف . ما ميان كارها فرق میگذاريم ، برخی را اخلاقی و برخی را غير
اخلاقی و يا ضد اخلاقی تشخيص میدهيم . كار اخلاقی ، با ارزش و شايسته
ستايش و تحسين است ، كار ضد اخلاقی ارزش منفی و پائين آورنده دارد و
شايسته نكوهش و مذمت است ، و كار غير اخلاقی نه شايسته تحسين است و نه
شايسته ملامت ، نه با ارزش است نه ضد ارزش . مثلا يك كاسب كه از صبح
تا غروب برای زندگی شخصی خود معامله میكند ، اگر در بين [ كار ] يك
مشتری به جای ده تومان اشتباها صد تومان به او بدهد و برود ، آن كاسب
اگر به دنبال او برود و او را متوجه اشتباهش كند و بقيه پولش را به او
بدهد ، يك كار باارزش كرده است ، واگر از غفلت او سوء استفاده كند و
پول را برای خود بردارد يك كار ضد ارزش انجام داده است ، اما كارهای
عادی و معمولی روزانه او نه با ارزش است و نه ضد ارزش .
ب . كار با ارزش ، آنگاه باارزش است كه از روی اختيار و آزادی باشد
، پس اگر از روی اجبار و اضطرار باشد ، فاقد ارزش است . مثلا اگر كاسب
مزبور از ترس پليس پول را بدهد ، ارزشی ندارد .
ج . كار با ارزش كه از روی اختيار و آزادی صورت گيرد ، آنگاه باارزش
است كه از اراده نيك ناشی شده باشد ، و اراده نيك ارادهای است كه از
انگيزه نيك پديد آمده باشد ، و انگيزه نيك عبارت است از احساس
تكليف .
د . مقصود از تكليف چيست ؟ مقصود از تكليف فرمانی
است كه انسان از ضمير خود میگيرد . ولی اين فرمانها دو گونهاند ، برخی
مطلقند و برخی مشروط . فرمان مشروط فرمانی است كه ضمير انسان به انسان
درباره چيزی میدهد برای رسيدن به هدف . مثل اينكه فرمان میدهد : برای
رسيدن به فلان شهر از فلان راه برو ، يعنی اگر میخواهی به فلان مقصد برسی
بايد از فلان وسيله استفاده كنی . امر مشروط ، ارشاد به يك " مصلحت ة
است ، همچنانكه انتخاب هر وسيلهای برای رسيدن به غايت خاصی مصلحت
است . ولی امر مطلق امری است كه مشروط به هيچ شرط نيست ، فرمانی است
كه ضمير میدهد به كاری نه به عنوان مصلحت و به عنوان وسيله و راهی برای
وصول به هدف و غايتی ، بلكه صرفا به عنوان يك وظيفه و يك تكليف و يك
مسؤوليت . پس مقصود از " تكليف " عبارت است از فرمان بلاشرط ضمير
به كاری . و هر كاری كه به خاطر احساس اين تكليف انجام گيرد ، آن كار
اخلاقی است .
سخن كانت دو مرحله دارد : يك مرحله مربوط به علم النفس و روانشناسی
است . يعنی بايد قبول كنيم كه ضمير انسان دو گونه فرمان به انسان میدهد
: مطلق و مشروط .
فرمانهای مشروط همانها است كه انسان را به تلاش معاش وا میدارد .
فرمانهای مطلق ، فرمانهائی است كه دستورهای اخلاقی صادر میكند . ضمير
انسان در آن قسمت كه چنين فرمانهائی صادر مینمايد " وجدان اخلاقی ة
ناميده میشود .
كانت نسبت به ضمير آدمی از جنبه وجدان اخلاقی سخت اعجاب دارد .
میگويد :
" دو چيز است كه انسان را سخت به اعجاب میآورد : يكی
آسمان پر ستارهای كه بالای سر ما قرار دارد و ديگر وجدانی كه در درون ما
جای دارد " .
گويند همين جمله بر لوح قبر او حك شده است .
مرحله دوم ، مربوط به رفتار انسان است . انسان میتواند از فرمانهای
مشروط ضميرش اطاعت كند و در حقيقت از تمايلات و غرائز خود پيروی نمايد
و میتواند از ضمير اخلاقی خود كه ماوراء ميلها است اطاعت نمايد كه در
اين صورت ، رفتارش اخلاقی خواهد بود .
ه . از كجا بفهميم كه فرمانی كه از ضمير خود دريافت میداريم يك فرمان
مطلق است نه مشروط . به عبارت ديگر معيار اينكه فرمانی كه به ما رسيده
الهام وجدان اخلاقی است يا ناشی از تمايلات است چيست ؟
كانت معيارهايی بيان میكند : يكی اينكه : نظر به اينكه كار اخلاقی با
كار مصلحت آميز دو تا است ، فرمان اخلاقی ، كلی و عمومی است . كانت
مدعی است كه فرمان وجدان اين است كه :
" بنابر قاعدهای رفتار كن كه به موجب آن در همان حال بتوانی بخواهی
كه آن قاعده يك قانون كلی باشد " ( 1 ) .
پس هر فرمانی كه از ضمير درباره امری يافتی ، بينديش و بين آيا
میخواهی اين كار و اين راه يك قاعده عمومی باشد ، ميان خود و ديگران در
اين جهت فرق نمیگذار ی ، پس آن يك دستور اخلاقی است . اما اگر ديدی آن
را فقط برای خود میخواهی و
پاورقی :
. 1 كليات فلسفه ، تأليف پاپكين و استرول ، ترجمه آقای دكتر مجتبوی .
نمیخواهی يك قاعده عمومی باشد ، پس معلوم میشود كه آن فرمان ، ناشی از
يك تمايل شخصی است نه از احساس تكليف .
معيار ديگر اين است كه :
" چنان رفتار كن كه گوئی انسانيت ( نوع انسان ) را خواه در شخص
خودت ، خواه در ديگری ، در هر مورد همچون غايت میانگاری ونه فقط به
عنوان وسيله " ( 1 ) .
نظريه كانت تا حد زيادی دقيق است . در عين حال حاوی جزئی از حقيقت
است نه تمام آن .
نظريه كانت تا آنجا كه به وجود يك سلسله فرمانها و " بايد " های
غير مشروط و كانون الهام بخش اين فرمانها مربوط است صحيح است ، ولی
نواقصی دارد كه ذيلا توضيح میدهيم :
الف . كانت كوشش كرده كه رفتارهای اخلاقی را ناشی از هيچ ميلی نداند
. اين مطلب نمیتواند درست باشد . جای اين پرسش است كه آيا انجام
دهنده تكليف اخلاقی مايل به انجام تكليف هست يا نه ؟ اگر مايل نيست
آيا از انجام ندادن هراس دارد يا نه ؟ و آيا ممكن است انسان فرمانی را
اطاعت كند كه نه مايل به اطاعت آن است و نه هراس از مخالفت آن دارد؟
ب . كانت مفهوم " خوبی " و " خير " را از اخلاق حذف كرده است .
او كار اخلاقی را كاری نمیداند كه به دليل خوبی ذاتی و خير ذاتيش انجام
يافته باشد ، بلكه كار اخلاقی را كاری میداند كه تنها به دليل احساس
تكليف انجام يافته باشد . به تعبير
پاورقی :
. 1 همان كتاب .
ديگر ، او خوبی را در اراده میداند نه در مراد ، و خوبی اراده را به
انگيزه آن مربوط میكند كه اگر از احساس تكليف انگيخته شده باشد خوب
است ، و اگر نه ، نه .
از اينرو فرمانهای اخلاقی كانت ، تا حد زيادی كوركورانه است . گوئی
وجدانی كه كانت میشناسيد يك فرمانده مستبد است كه بدون دليل فرمان
میدهد ، و بدون دليل بايد فرمان او را اطاعت كرد .
لهذا نظر كسانی كه معتقدند هر فرمانی به دليل تشخيص نوعی خوبی است ،
چيزی كه هست خوبيها گاهی نسبی و گاهی مطلقند ( چنانكه در درسهای اول و
دوم گفتيم ) برنظريه كانت ترجيح دارد .
ج . مطابق نظريه كانت ، اگر در كاری خير عموم باشد و انسان به حكم
عاطفه انساندوستی و به حكم ميل به خدمت ، آن كار را انجام دهد نه به حكم
يك تكليف و يك مسؤوليت ، آن كار ، اخلاقی نيست . همان وجدان اخلاقی كه
كانت آن را ستايش میكند از قبول اين مطلب ابا دارد .
د . به طور كلی هر كاری كه زير فشار الزام و تكليف باشد ، هر چند آن
الزام از درون خود انسان باشد ، از آزادی انسان نسبت به آن كار ، و قهرا
از جنبه اخلاقی بودنش میكاهد . اگر كاری نه به حكم احساس تكليف ، بلكه
به علت نيكی ذاتی آن كار و از روی كمال اختيار و انتخاب صورت گيرد ،
ماهيت اخلاقی بيشتری دارد ( 1 ) .
پاورقی :
. 1 [ پيداست كه بحث ادامه داشته است ولی استاد شهيد فرصت تكميل آن
را نيافتهاند ] .
نظرات شما عزیزان: